سلام
البته دارم با ترس و لرز عین بچه هایی که کاری رو بهشون گفتن انجام بدن و انجام ندادن سلام می کنم.
وبلاگ نویسیم رسیده به حد صفر!
اینا رو می دونم
البته اینجا رو فقط یکی میاد می خونه و این موضوع باعث شده که من شرمنده روی اون یه نفر باشم.
فعلا این معذرت خواهی رو داشته باشین تا بعد که بیام
اومدم!
یه کمی دلم گرفته
احساس می کنم از وبلاگم دور شدم. یه جورایی ازم گرفته شده! خودم خودمو ازش گرفتم
دلم برا خودمم تنگ شده
دلم برا همه تنگ شده
کاشکی....
کاشکی این دنیا واقعی بود.
کاشکی می شد لمسش کرد.
کاشکی می شد دیدش.
کاشکی می شد من و تو، ما باشیم.
کاشکی می شد....
View Raw Image" class="thickbox" href="http://i43.tinypic.com/aatxy0.jpg">
سلام وای من حافظم خراب شده یا چی نمیدونم من یک تا سروناز میشناختم که برادر اون معلم بود تو اون هستی ؟
اره خودشم
یه چند سالی پیش بود..
چه روزایی بود.
همه دور هم گرد بودیم و می خندیدیم! شاید به هم اصلن!
ولی خوب شاد بودیم (گمانم)
یه خواهر کوچولو داشتیم از جنوب جنوب.
اون تویی سروی؟
آره؟؟
خوبی تو؟
یادش بخیر
به دور از هر دغدغه ای
خود خودشم
سلام ..
خدا رو شکر میبینم که اینجا رو بیش از یک نفر میخونه .. البته ممکنه که من دیر رسیدم و میخونده (!)
عادت کردم به انتظار کشیدن سروی .. مثل صف شیر و گاز و بنزین و نون و هزار و یک چیز دیگه که بهش عادت کردیم (!) اما در این بین به تنها چیزی که نتونستم عادت کنم و باهاش کنار بیام .. نیومدن های تو بود (!)
هر کی ندونه تو خوب میدونی که من دارم تو این دنیای مجازی ٬ حقیقی زندگی میکنم .. من کاشکی تو این فضا ندارم .. چون هم میبینم ٬ هم لمس میکنم و هم سال هاست که ما شدم (!)
بقیه داستان با خودته سروناز .. با این وجود ازت خواهش میکنم، تا جایی که به زندگی بقول تو «حقیقیت» لطمه نمیزنه ٬ خودت رو از ما نگیری (!) این دیگه دست خود خودته ..
منتظر طلوع دوباره ات هستم .. حتی اگه مثل این دفعه ۴۵ روز طول بکشه .. حتی اگه ستاره سهیل بشی که به سختی میشه دیدش .. و حتی اگه ... باز هم منتظرت میمونم !
یا حق
سلام نصفه و نیمه مارو ژذیرا باشید همکلاسی گرامی و غمگین ...
ما نیز حالی شبیه شما داریم ...