یه شب تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر
نشسته بر اسب سپید
می اومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش
کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم
روزی که بختم باز بشه بی یار بشه اونکه اومد به خوابم
شهزاده رویای من شاید تویی
اونکس که شب در خواب من آید تویی تو
از خواب شیرین ناگه پریدم
او را ندیدم دیگر به کنارم به خدا
جانم رسیده از غصه بر لب
هر روز و هر شب در انتظارم به خدا
سلام سروناز جان اکه تمایل به تبادل لینک داشتی به من خبر بده. مرسی
از خدا می خواهم انچه را که شایسته توست به تو هدیه کند،نه انچه را که ارزو داری.زیرا گاهی ارزوهای تو کوچک است و شایستگی هایت بسیار ...
شعر زیبایی بود
سروده خودتونه؟
یا حق
دعای قشنگی بود
نه این ترانه رو گلشیفته فراهانی می خونه
خوشم اومد ازش نوشتم
چند مدتیه نوشته هتاتونو میخونم
زیبا و قشنگ مینویسین
خوشحال میشم به من هم سر بزنین و از نظراتتون استفاده کنم.
یا حق
خیلی وقته آپ نکردین!
با این وضعیت و روال فکر کنم باید تا آبان ماه صبر کنیم.
یا حق
یا حق
تمام سپاسم از ان اوست که به من نیاز نداشت اما فراموشم نکرد
(دکتر شریعتی)
خیلی وقته اپ نکردین
موفق باشین