ناگهانی

تمام تو سهم منه،به کم قانعم نکن...

ناگهانی

تمام تو سهم منه،به کم قانعم نکن...

گلدون

بیا من و تو یه خونه بسازیم تو یه گلدون کوچیک! صبح ها می بریمش تو حیاط خونه تا آفتاب بگیره. بهش آب میدیم تا نکنه یه وقت خونمون پژمرده بشه و بمیره. خونمون کم کم جون میگیره. بعدش میبریمش و توحیاط تو خاک باغچه می کاریمش. هر روز صبح من و تو میریم بالای سرش . میگن اگه آدما با چیزایی که کاشتن حرف بزنن زودتر بزرگ میشن. میریم بالای سرش و باهاش حرف میزینم . علفهای هرزش زو می کنیم.  

می خوام خودم و خودت رو بکارم تو یه گلدون اما نمیشه! می ترسم کسی نباشه بهمون آب بده . اینجوری باید اول گلدونمون رو بذارم تو حیاط. تا هم بتونیم آفتاب بگیریم و هم با آب بارون سیراب شیم. اگه یه وقت هوا سرد شدُ گرمای عشقمون گرممون می کنه. اینجوری دیگه غصه نمی خوریم میشیم عین گلا! خوبه آدم مثل گی باشه همیشه باعث خوشحالی باشه. همیشه مهربونیم هیشکی از دیدنمون ناراحت نمیشه. تازه تا وقتی که خوبیم و خوشیم زندگی می کنیم. 

اگه می تونستم همه آدما رو می کاشتم توی یه گلدون!!  

ولی نه! فکر کنم خدا قبلا مارو توی یه باغچه بزرگ به اشم زمین کاشته. هر صبح بهمون آفتاب میده و از آسمون آب میاره واسمون. وقتی که بزرگ شدیم و جامون کوچیک شد بهمون نیرو میده تا بریم و یه جای بزرگتر واسه خودمون بسازیم. اگه شبا سردمون شد با عشق گرممون میکنه. فکر کنم ما گلهای خدا روی زمینیم. تازه وقتی که اونقدر بزرگ شدیم که دیگه زمین واسمون دلگیر شد می بردمون به یه گلدون خیلی بزرگتر از گلدون زمین! 

پس من و تو دوتا گل خدا روی زمینیم...